نماد سایت خانه‌ مجازی صادق کریمی

جناب دوست

صبح آمد و دید سر میز دلخواه او نشسته‌ام به کار کردن. گفت: چرا این جا نشستی؟

گفتم: خب، زودتر آمدم و نشستم. این میز اختصاصی نیست.

گفت: این است رسم رفاقت؟

با لبخند سرم را تکان دادم که: بله.

در دلم به حرفش خندیدم.

رفاقت؟

یعنی رفاقت که بالاتر از دوستی است این‌قدر لوث شده که خودت را به همین راحتی رفیق بدانی؟

نه، به راحتی به کسی نمی‌گویند رفیق.

دوست، کسی است که برای تو وقت می‌گذارد. برایش مهم است که پاسخت را بدهد. برایش مهم است که تو ناراحتی یا خوشحالی.

دوست، کسی است که با تو حرف می‌زند، و از حرف زدن با تو لذت می‌برد، و آن را بارها تکرار می‌کند.

بله، «دوست کسی است که با تو حرف می‌زند». می‌شود این جمله را حتی چند بار دیگر هم تکرار کرد بدون آن‌که نوشته را ملالت‌بار کند.

کسی که از حرف زدن با تو فرار می‌کند، دوست تو نیست. کسی که همیشه عجله دارد برود دوست نیست. کسی که می‌گوید وقت ندارم، دوست نیست. و همان کسی که می‌گوید دوست توست، اگر وقت دارد که با دیگران بگذراند ولی با تو نه، در مرحله آشنایی با تو مانده است، چه رسد به دوستی!

حرف، باد هواست. بالاخره آن حرف روزی خودش را در عمل نشان می‌دهد. این‌که بگویی من دوست تو هستم کاری ندارد. این‌که دوست باشی، کار دارد.

خلاصه که من به حرف این دوست‌مان صبح خندیدم. و بعد از ظهر، حرفی زد که مرا ناراحت کرد، و بعد بدون آن‌که به روی خودش بیاورد، خداحافظی کرد و رفت.

البته دوست داشتم با او حرف بزنم، ولی پس از بارها تلاش کردن، حقیقتاً دیگر بی‌فایده است.

و من او را درونم از لیست دوستان هم خط زدم، و به خودم گفتم؛ اشتباه کردی، که او یک آشنا بیش‌تر نیست.

خروج از نسخه موبایل