سه تا نیم وجبی گوشهی خانه با بالشتها خانهی کوچکی درست کرده بودند و اسمش را گذاشته بودند «خانهی تنهایی.»
بعد از چند ساعت اسمش را مختصر کردند و بهش میگفتند «تنهایی.»
وسط بازی، یکیشان سقف خانه را برداشت و گذاشت یک جای دیگر.
کمی بعد، یک نفر دیگرشان چشمش به خانهی بدون سقف افتاد. پرسید: «چرا تنهایی سقف نداره؟!»