نماد سایت خانه‌ مجازی صادق کریمی

نشستم

بی شمع و بی چراغ نشستم

تنها به اتفاق نشستم

 

سرگرم یاد سرد تو بودم

در جمع افتراق نشستم

 

از خیر و شرّ عشق گذشتم

بی‌وصل و بی‌فراق نشستم

 

تنهائیم به دیدنم آمد

با شور و اشتیاق نشستم

 

شب بود و جشنواره‌ی باران

در بزم این اتاق نشستم

 

دنبال من نگرد! رسیدم

من را مکن سراغ! نشستم.

 

«صادق کریمی»

 

خروج از نسخه موبایل