
اگر چیزی برایتان هیجان انگیز است، سعی نکنید آن را تحت کنترل درآورید. چیزی اگر شورانگیز است، به تجربه کردنش ادامه دهید. به محضی که بخواهید کنترلش کنید، دیگر نه شوری دارد و نه هیجانی. اگر مدعی دیوانهگی هستید، اگر …

آخر شب بود که برای یک کار واجب از خانه زدم بیرون. ماشین نداشتم. آن موقع هنوز خبری از اسنپ نبود. تاکسی تلفنی هم ماشین نداشت. آمدم سر خیابان، منتظر تاکسی ایستادم. خبری نبود. خلوت. تک و توکی ماشین شخصی …

سه تا نیم وجبی گوشهی خانه با بالشتها خانهی کوچکی درست کرده بودند و اسمش را گذاشته بودند «خانهی تنهایی.» بعد از چند ساعت اسمش را مختصر کردند و بهش میگفتند «تنهایی.» وسط بازی، یکیشان سقف خانه را برداشت و …

اومد پیش من نشست. گفت: میدونی لیلا چرا اینقدر تو خودشه؟ دمغه. چون پسری که اون رو میخواسته، وقتی که دیگه داشته قضیهشون جور میشده، اون رو ول کرده و رفته. عجب پسر نامردی… نگاهش کردم: عجب…نمیدونم چی بگم… – …

قفسهی سینهام درد گرفته بود. فکر میکردم کروناست. رفتم آزمایش دادم؛ منفی بود. گفتم شاید حساسیت دارم به مواد ضد عفونی کننده. دیگر استفاده نکردم. مدتی گذشت و نفسم تنگ میشد. میگفتم این دیگر کروناست. ولی نبود. ریز شدم ببینم …

یک روز ماهی کوچکی به ماهی پیری رسید. گفت: «راه اقیانوس از کدام طرف است؟» ماهی پیر با تعجب گفت: «چه میگویی؟ تو الآن توی اقیانوس هستی!» ماهی کوچک خندید: «اصلاً معلوم هست تو چه میگویی؟ اینکه فقط آب هست. …

شاعر کسی است که هر اتفاقی بر او، چندین برابر مردم دیگر تأثیر میگذارد. یعنی اگر اتفاق غمگینی بیفتد، او چندین برابر دیگران غمگین خواهد شد، و اگر اتفاق شاد، چندین برابر شادمان. البته اگر اتفاق شاد، بیفتد. ور نه، …

سیمان کشیدن روی آخرین درز سقف هم تمام شد. همانطور که روی چهارپایهی بزرگ آهنگی ایستاده بود و باد ملایم و سرد بعد از ظهر پاییزی موهایش را به بازی گرفته بودند، نفس راحتی کشید و یک پله از چارپایه …

روز دومِ ساختن بود. دیروز فقط توانسته بود دو ردیف بلوک را بیاورد بالا. کره و عسل صبحانهی کژال بهش جان بیشتری داده بود برای کار. ولی بدنش کمی گرفته بود انگار. اهل ورزش کردن نباشی و کار سنگین هم …
پروفایل های اجتماعی