شب بود و طوفان می آمد . ابرها ضجه می زدند . و بارانی می آمد آمدنی ! همه ی حیوان های جنگل از ترس پشتشان را چسبانده بودند به دیوار لانه هاشان و هراسناک چشم دوخته بودند به تاریکی. …
بچه های پاپتی توی کوچه، روی خاک روی سبزه، توی پارک شادمانه می دوند و جیغ و داد می کنند خوش به حال بچه های پاپتی بد به حال ما برای کفش های صنعتی له شدند سبزه های …
پروفایل های اجتماعی