خواسته یا ناخواسته ، توی اتوبوس نشسته ، راهی شده بودیم به ازنا – از شهرستان های استان لرستان – . به همراه دوتا رفیق لرستانیمان – عباس و مرتضی – ؛ دو تا رفیق ساده و باحال دوران سربازی …
خانه مجازی صادق کریمی مقالات.
دوباره با خیال ِ تو چه بی قرارم امشب نمی گذاری که بخوابم امشب بغض شدی میان ِ راه گلویم …
شب بود . عاشق ، اول ِ جاده نشسته بود – تنها – ، و بقچه ای کنارش . شب …
گاهی وقت ها دست و دل آدم به هیچ کاری نمی رود . حکایتی که من می نویسم ، با …
شب بود و طوفان می آمد . ابرها ضجه می زدند . و بارانی می آمد آمدنی ! همه ی …
بچه های پاپتی توی کوچه، روی خاک روی سبزه، توی پارک شادمانه می دوند و جیغ و داد می کنند …
شبهای ادبیات