انقلاب مخملی صادقآثار, اشعار19 اسفند, 1388 بازی بَراندازی راه انداخته ای با چشمان مخملینت که در من انقلابی کرده اند و هر روز مرا به آشـــــــوب می کشند! شعرشعر سپیدشعر نو
خاطره باران صادقآثار, اشعار30 فروردین, 1399 ابرها، رفتهاند و روی سبزهها، خاطرات خیسشان به جای مانده است...ادامه خواندن
مشق نام تو صادقآثار, اشعار18 مرداد, 1387 من بدون تو کیَم؟ من بدون تو چگونه زنده ام؟ من بدون تو، شبیه آهویی شکسته پا در میان جنگلی بزرگ… یا شبیه یک مجسمه که توی پارک بچه ها به آن سنگ می زنند یا به … ادامه خواندن